یه هفته پر هیاهو
نی نی تا یک پرنده توی قفس می بینه دلش براش می سوزه
کنار اون می شینه به اون پرنده می گه کاش که قشنگ نبودی
پرهای زشتی داشتی رنگ و وارنگ نبودی چون خوشگلی تو باید
تو این قفس بمونی برای صاحب خود به زور آواز بخونی
مامان دل آرا : این هفته ای که گذشت و منم که خیلی مشغول بودم و اصلا وقت نداشتم به دوستهای گلم سری بزنم و وبلاگ دخملی رو هم آپ کنم. هفته گذشته که مامانم خیلی حالش بد بود و همش به این دکتر و اون دکتر مراجعه میکردیم تا علت ضعف و بیحالی مامانم رو پیدا کنن و کلی عکس و سونوگرافی و آندوسکوپی و خلاصه همش در گیر بودیم و در آخر هم معلوم شده که کمی از ناراحتیش از کلیه و کمی هم از روده و بماند که تو این مدت چه بر سر من و برادرهام اومد و همش از خدا میخواستیم که بیماری بابام به مادر م اثری نداشته باشه که خدا روشکر از اون لحاظ به خیر گذشت
هفته قبل به خاطر اینکه مادر همه بچه هایی که تو مهد کلاس زبان و ژیمناستیک میرن و از مربی ها همش سوال دارن که بچه ها چطورن و آیا باید کلاسها ادامه داشته باشه یا اینکه بچه ها علاقه دارن یا نه و ... قرار گذاشتن که حضوری 10 نفر 10 نفر برن کلاس و با نحوه کار با بچه ها آشنا بشن و خیلی خیلی عالی بود و معلوم شده که دخملی مامان تو کارهای ورزشی و نقاشی و فعالیتهای اینچنینی خیلی موفق تره
به قول خودش من میخوام یه خانم زیبا و خوش تیپ بشم و به همه ورزش و رقص یاد بدم
روز 2 شنبه قبل هم رفتیم خونه صنم اینها و دخملی ها کلی با هم بازی و شادی کردن و آتیش سوزوندن
روز 4 شنبه هم عکسهای فارغ التحصیلی با لباس مخصوصشون رو هم گرفتن و به محض تحویل گرفتن عکس از مهد تو پست بعدی براتون میذارم
با مامان صنم هم برنامه گذاشتیم که از اول تیرماه بچه ها رو هفته ای سه بار ببریم دریا و بعدش هم تو کلاس شنا ثبت نامشون کنیم تا تابستون خوبی رو بگذرونن البته استخر دریا کنار یه استخر سرپوشیده نیست و محیط خیلی خوشگل و تمیزی رو داره و ساعت آموزش این وروجکها مختص سن خودشونه از رده 4 تا 7 ساله
روز یکشنبه هم قراره یه جشن باله تو سالن محل آموزششون بگیرن و از بین بچه ها یکی رو انتخاب کنن و برای مرحله آموزش بعدی برای گروه بالاتر
شب قبل هم که دایی پیام و زندایی و آقا محمود و خانمش و آقای ابهرزاد بودن خونمون و دل آرا کلی با ایلیا کوچولو بازی کردن و بعداز رفتنشون هم با سماجت کامل بهم میگفت مامان بیا برای منم یه داداشی بیار
منم که کم نیاوردم و بهش میگفتم مگه تو خواهر نمی خواستی میگفت نه اشتباه کردم با خواهش صحبت میکرد
ببخشید دخترم که به این خواسته تو نمیتونیم عمل کنیم
ایلیا لپو 5 ماهه
جیگر مامان و ایلیا
عشق مامان
خدارو شکر که حال مامان مهربونت بهتره و مورد خاصی نیست.از ته قلب خوشحال شدم. یه خواهر زحمت بکش بیار زندایی جان[نیشخند]
[گل][گل][گل] سلام [گل][گل][گل] دست مریزاد و خداقوت. ما هم www.taktazchat.com هستیم. حتما سر بزنین. امکانات جالبی داره. چت روم صوتی تصویری قوی و انجمن هم داره . [گل][گل][گل] به امید دیدار [گل][گل][گل]
سلام دوستم امیدوارم مامان حالشون هر چه زودتر خوب بشه . [گل] اگر شاگرد خواستین ما دسته جمعی حاضریم در کلاس رقص این خانم گل هنرمند و با استعداد شرکت کنیم [دست]( به نظرم این قضیه حرکات موزون توی خانواده ارثیه هاااااااااااااا[شیطان] )
سلام عزیزم[قلب]خدا رو شکر که حال مامان مهربونت بهتره[قلب] دلارا جونم چطوره؟؟؟ حسابی ببوسش[ماچ][ماچ] راستی کم پیدایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[ناراحت][تعجب] پیش ما نمیای دیگه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[ناراحت] قهری با ما؟؟؟؟؟؟؟؟؟[ناراحت][تعجب][مغرور][نیشخند][قهر] بوس بوس[ماچ]
سلام[ماچ] دلارا جون خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟[قلب] وااللا من که نمیدونم شما چی نوشتید اخه باباااااااااااااااااااااااااااااا الان خیلی وقته که همه ی نوشته های شما برای من اینطوریه:ط¯ط±ط¨ط§ط±ظ[تعجب][کلافه][کلافه][تعجب] دلارا جون رو ببوسید[ماچ][ماچ][ماچ] راستی پیش ما هم که دیگه نمیاین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[ناراحت][قهر]
دلارا جون سلام مرسی که به وبلاگ سارینای من سر زدید من هم وبلاگ شما را به اسم دل آرا بهار زندگی لینک کردم بازم به ما سر بزنید