دل آرا عشق مامان
یه مدتی بود دل آرا با یه ذوق و شوقی می یومد و میگفت یه گوشواره برام بذار همیشه با مخالفتهای من و بابش روبرو میشد و خانمی با ناراحتی کامل میرفت تواتاقش و در رو می بست بعد از یه مدتی کوتاه میومد بیرون بعد میدیدم روی گوشش رو با ماژیک طراحی کرده
یه روزهم پشت مبل یه گوشه ای نشته بود و به گوشش دست می زد تا یه حدی که گریهاش در اومد بابا خسته شدم تو رو خدا گوشامو سوراخ کنید
با اینکه براش توضیح دادیم که الان زوده یا اینکه از دردش ......که میتونی تحمل کنی ؟؟؟؟ خانم راه به راه میگفت ببین اگه فشارش هم بدین هم گریه نمی کنمما هم با تعجب بهش نگاه میکردیم
تا اینکه دیروز عصر با اصرارهای خانم رفتیم وپیش دکتر خوشنویس و گوشهاشو سوراخ کردیم وای فکرشو کنید صداش در نیومد حتی دکتر میگفت اگه بچه ها اینطوری باشن حاضرم روزی ١٠٠ گوش رو سوراخ کنم
مبارکت باشه عزیز مامان
بعد از اونجا هم با شادی فراوون دل آرا رفتیم خونه مادر جون کلی کیف کرد
......................................................................................
روز چهارشنبه هم دل آرا جشن تولد کیارش دعوته تو پارک رنگین کمان
از ساعت ۴ تا ۶ خانمی زود خوابیده که صبح بره مهد و بعد هم زودتر بریم دنبالش که عصر بعد از استراحت با نیکو قرار گذاشته که برن تولد
سلام عزیزم مبارکه حالا می مونه یه گوشواره ی خوشگل که این دست مامان و بابا رو می بوسه از دور می بوسمتون بای
سلام دوستم گوشواره ها مبارک [قلب][قلب] (فکر نکنم بتونم به این زودیها خودمو قانع کنم که گوش دخترها رو سوراخ کنم )
سلام عزیزم سوراخ کردن گوشت مبارککککککککک به مامانجونی بگو گوشواره برات بخره و یادش نره عکسش و برا ما هم بندازه[ماچ][ماچ][قلب]
مبارک باشه [ماچ][ماچ][ماچ]
گوشواره ها مبارک باشه[ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ]
سلام مامان دل آرا. خوبی؟؟؟؟ آخی کاش یه عکس ازش میزاشتی با گوشواره